☻☺♫♪ دو دخـــــــتـــر ♣ ♠ دل نوشته های دو دختر و مطالبی دخترونه
| ||
تبلیغات متنی |
قدس: زن جوان وقتی شرط نگهداری از فرزند معلولش را جدایی از همسرش دید به دادگاه رفت و با بخشش تمام حق و حقوقش درخواست طلاق کرد. زن جوان با مراجعه به دادگاه خانواده 2 با چشمانی اشکبار به قاضی گفت: 8 سال قبل با یکی از همکلاسیهایم در دانشگاه ازدواج کردم. از همان ابتدای زندگی مشترکمان با یکدیگر پیمان بستیم تا برای یک زندگی خوب در کنار هم به بهترین شکل تلاش کنیم و هردو بر سر قول و پیمان خود ماندیم. با تلاش و کار بسیار زندگی گرم و خوبی را ساختیم. به سختی کار کردیم و با خریدن سهام بورس درآمد خود را چندین برابر کردیم. با این تلاش توانستیم ظرف مدت 5 سال به یک زندگی کامل دست پیدا کنیم. زمانیکه وضع مالیمان خوب شد تصمیم گرفتیم با داشتن فرزندی زنگیمان را شیرینتر کنیم. یکسال بعد وقتی متوجه شدم فرزندی در راه دارم از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدم. کمکم خود را برای به دنیا آمدن فرزندمان آماده میکردیم که ناگهان مسیر زندگیمان به یکباره عوض شد. مهیار که گویا برای پا گذاشتن به این دنیا کمی عجله داشت یکماه زودتر به دنیا آمد. پزشک معالجم که معتقد بود فرزندم نارس است تجویز کرد تا برای رشد کامل، فرزندمان یکماه را در بیمارستان و در دستگاه مخصوص بماند. با اینکه دوست داشتم هرچه زودتر فرزندم را در آغوش بکشم و با خود به کانون گرم زندگیمان ببرم اما مجبور به تحمل شرایط شدم تا فرزندی سالم داشته باشم. زن جوان آهی کشید و گفت: اما هرگز تصور نمیکردم پس از یکماه بخاطر نقص دستگاه بیمارستان و نرسیدن اکسیژن به مغز، فرزندی معلول که از نعمت بینایی هم محروم شده باشد را همراه خود به خانه ببرم. زن جوان اشکهایش را پاک کرد و گفت: برای بهبود حال مهیار کوچولو به هر دری زدم اما بینتیجه بود. پزشکان اعلام کردند که تنها در کشور آلمان برای چنین بیماری امکان درمان نسبی است که در صورت انجام عمل نیز 10درصد احتمال بهبود در فرزندم وجود دارد. زن جوان ادامه داد: آقای قاضی پس از اینکه پزشکان جواب منفی برای درمان فرزندمان را دادند، همسرم بطور کامل نسبت به زندگیمان سرد شد و من را در این راه سخت و دشوار تنها گذاشت. امروز یکسال و 5 ماه از به دنیا آمدن مهیار میگذرد. اما دریغ از اینکه حتی یکبار شوهرم من را برای راههای درمان فرزندمان یاری کرده باشد. مدام اصرار دارد که او را به بهزیستی بسپارم تا بتوانیم مثل قبل به زندگی گرم خود ادامه دهیم و فرزندی سالم داشته باشم. زن جوان که سیل اشکهایش صورتش را خیس کرده بود به قاضی گفت: من یک مادر هستم و بخاطر فرزندی که به خواسته ما به این دنیا آمده است احساس مسوولیت میکنم و هرگز حاضر نیستم که پاره تنم را از خود دور کنم. حتی بخاطر فرزندم از کارم استعفا دادم تا بتوانم تمام وقت در کنار پسرم باشم اما شوهرم دیروز اعلام کرد که اگر بخواهم با پسرم زندگی کنم باید از او جدا شوم؛ زیرا با دیدن پسرمان در آن شرایط افسرده و پریشان میشود. من که تمام زندگیام به فرزندم وابسته است تصمیم گرفتم تا با بخشیدن تمام حق و حقوقم از همسرم جدا شوم تا بتوانم به کودکی که به خواسته ما پا در این دنیا گذاشته رسیدگی کنم. قاضی عموزادی رییس شعبه 268 دادگاه خانواده تهران پس از شنیدن اظهارات زن جوان به دلیل عدم حضور همسرش و رسیدگی مجدد اعلام کرد تا پس از شنیدن صحبتهای مرد حکم را صادر کند. [ دوشنبه 90/1/22 ] [ 1:24 صبح ] [ دو دختر ]
|
|
[ طراحی : جــــــــــوک نــــــــــت ] [ Weblog Themes By :sio.parsiblog.com ] |