☻☺♫♪ دو دخـــــــتـــر ♣ ♠ دل نوشته های دو دختر و مطالبی دخترونه
| ||
تبلیغات متنی |
سلام به همه ی دوستان گلم
بعد از یه غیبت چند هفته ای برگشتم و از اونجا که بد عادت شدم حس نوشتن نبود برا همین برا شروع دوباره یه مطلب کپی کردم که نهایت هنر یه شاعر در شعر رو نشون میده امیدوارم خوشتون بیاد گویند: سلطان محمود غزنوی جلوی پلکان قصر ایستاده بود که یکی از شعرای درباری (احتمالا عوفی، یا اسدی طوسی) را دید و از او خواست که وقتی پا به پله اول میگذارد مصراعی بگوید که سلطان حکم قتلش را بدهد و وقتی سلطان پا به پله دوم گذاشت مصراع دوم را چنان بگوید که نه تنها اثر مصراع اول را از بین ببرد بلکه شاعر را شایسته پاداشی گران کند. گفته شده 20 پله بوده و به روایتب دیگر گفته شده 18 پله اما هر چه گشتم شعر کاملشو پیدا نکردم اما اینایی رو که یدا کردم شت سر هم کردم فکر کنم از 20 تا هم بیشتر شد (اگه کسی دقیقا میدونه شاعرش کیه حتما بگه) خواهم اندر تو کنم ای بت پاکیـزه خصالنظر از منظــر خوبی، شب و روز و مه و سال عوفی خسته اگر در تو نهد منع مکننام معشوقی وعاشق کشی وحسن و جلال
اینم یه سری دیگه از ابیات که پیدا کردم البته برا دیدن و خوندنش باید بری به ادامه ی مطلب راستی ممنون میشم اگه یکی از دوستان منبع دقیق و کامل این شعرو داره بهم بده [ یکشنبه 90/1/7 ] [ 6:4 صبح ] [ دو دختر ]
|
|
[ طراحی : جــــــــــوک نــــــــــت ] [ Weblog Themes By :sio.parsiblog.com ] |