☻☺♫♪ دو دخـــــــتـــر ♣ ♠ دل نوشته های دو دختر و مطالبی دخترونه
| ||
تبلیغات متنی |
باز یکی داره پیش نگهبانان عز و التماس میکنه و با هزار ناله و گریه میخواد بره شاه رو ببینه و بازم مثل همیشه داره با مخالفت نگهبانان روبرو میشه اما این با همه فرق داره و تا شاهو نبینه ول کن نیست این آدم کسی نیست جز آشیخ پشم الدین
آشیخ وقتی میبینه ناله فایده نداره شروع میکنه به فحش و ناسزا دادن به شاه که خیالت نرسه شاه شدی هرکه ندونه من میدونم نسل در نسلت مثل جد من چوپون بوده حالا برا من شاه شدی همینجور داشت میگفت که صداش به گوش شاه رسید شاهم که مشغول قلیون کشیدن بود به اَبوُل میرزا میگه: ببین این بی پدر ، مادر باز چه از جون ما میخواد؟ اه قیلیونو کفتمون کرد اَبوُل میرزا هم میره و با آشیخ پشم الدین برمیگرده پیش شاه شاه هم که دمق شده بود میتوپه به آشیخ و میگه سگ پدر باز چه شده که میخوای روزمان را خراب کنی ؟ آشیخ هم شروع میکنه به نالش و میگه هر چه داشتم دزد برد ، دیگه آه در بساط هم ندارم شاه میگه : مگه چیزی هم داشتی گوسفند چران دیوانه ، اصلا آنوقت که مالت را بردن کدام گوری بودی؟؟هان؟ آشیخ هم میگه: خب معلوم است شب زیر لحاف پیش ضعیفه خوابیده بودیم شاه میخنده و میگه:تقصر زنت است که گذاشته تو بخوابی حالا به ما چه ربطی دارد؟دَندِت نرم، کور میشدی نمیخوابیدی تا اموالت را نبرن آشیخ هم که از مال باختگی خود بسیار ناراحت بود، یه جواب دندان شکن به شاه میده تا اونجاکه حرفش را در کتاب آزادی خواهان ثبت کردن آشیخ پشم الدین با عصبانیت میگه : من خوابیده بودم چون خبر ِ مرگم فکر میکردم کشور یه شاه داره که بیداره و و از جان و مال و کشور مردمش محافظت میکنه اما نگو که او یه عمره که در خواب خرگوشی خود فرو رفته جوجوالسلطنه هم مات و مبهوت میمونه که چی جواب بده فقط سکوت میکنه و بعد به اَبوُل میرزا میگه:بهش هر چی میخواد بدهید ، این زبون بسته راست میگوید وظیفه ی ماست که بیدار باشیم واز کشور و مال و جان مردممان محافظت کنیم بخوابین شاه بیدار است
[ یکشنبه 90/1/7 ] [ 6:4 صبح ] [ دو دختر ]
|
|
[ طراحی : جــــــــــوک نــــــــــت ] [ Weblog Themes By :sio.parsiblog.com ] |