سخنی با خدای خود
نزدیک ترین نقطه به خدا هیچ جای دوری نیست.نزدیک ترین نقطه به خدانزدیک ترین لحظه به اوست،وقتی حضورش را درست توی قلبت حس میکنی، آنقدر نزدیک که نفست از شوق التهاب بند می آید.
آنقدر هیجان انگیزکه با هیجان هیچ تجربه ای قابل مقایسه نیست.تجربه ای که باید طعـــمش را چشید. اغلب درست همان لحظه که گمان می کنی در برهوت تنها ماندی، درست همان جا که دلت سخت می خواهد او با تــــو حرف بزند،همان لـــحظه که آرزو داری دستان پر مهرش را بر سرت بکشد، همان لحظه نورانی که از شوق این معجزه دلت می خواهد تا آخردنیا از ته دل وبا کل وجودت اشک شوق بریزی وتا آخرین لحظه وجودت بباری.
نزدیک ترین لحظه به خدا می توانددر دل تاریک ترین شب عمرناخواسته تو ویــا در اوج بـــزرگ ترین شــــــــادی دلخواسته تو رخ دهد ,می تواند درست همین حالا باشد و زیباترین وقتی که می تواند پیش بیایدهمان دمی است که برایش هیچ بهانه ای نداری. جایی که دلت برای او تنگ است. زیبا ترین لحظه ی عمر و هیجان انگیز ترین دم حیات همان لحظه باشکوهی است که با چشم خودت خدا را می بینی.درست همان لحظه که می بینی او با همه عظمت بیکرانش در قلب کوچک تـــــــو جا شده است. همان لحظه که گام گذاشتن او را در دلت حس، و نورانی و متعالی شدن حست را درک می کنی.آن لحظه که می بینی آنقدر این قلب حقیر ارزشمند شده است که خدا با همه عظمت بیکرانش آن را لایق شمرده و بر گزیده. و تو هنوز متعجب و مبهوتی که این افتخار و سعادت آسمانی چگونه و ازچه رو از آن تو شده است و این را همیشه بـــــه یــــاد داشته باشید...
" هرگاه با دیگرانید خــــــــود را خـــــــط بزن و هرگاه با خــــــــدائید دیگران را "