امروز طبق برنامه راهی حرم شدم. کمی زود رسیده بودم ، تصمیم گرفتم به معلم خدابیامرزم سری بزنم که این روزها بی مناسبت با او نبود... خادم ها راهنمایی میکردند که نماز کدوم صحن برگزار میشه... ازشون پرسیدم شهدا رو کدوم صحن می برن؟ گفتن آزادی... راه افتادم سمت آزادی به این نیت که بعد از نماز بتونم از دور ببینم! چون اینجور جاها مردونه ست نمیشه رفت جلو... همین که پا تو صحن آزادی گذاشتم دیدم دارن شهدا رو میارن و مث اینکه کسی هم مطلع نیست! خلوت خلوت! مردم متوجه نیستن پشت سرشون چه خبره! از اینکه این فرصت بهم دست داد خیلی خوشحال شدم، پام رو تند کردم، همچین که جلب توجه شد و دیدم تو راهم یکی یکی به من نگاه میکنن بعد برمی گردن به پشت سرشون نگاه می کنن که چی شده مگه؟!!! ...خیلی نزدیک شدم... اولین شهید ، شهید برونسی بود...
بعد از نماز هم تا فلکه آب شهدا رو تشییع کردیم، ضمنا تا اونجایی که من متوجه شدم دو شهید رو خانم ها تشییع کردند...
تو راه خونه چشمم به حسینه نزدیک خونه مون افتاد که خانواده های شاهد راه اندازیش کردن، کلی پرچم زده بودن با عنوان مراسم وداع با شهدا... تا برم ساعتش رو بخونم رد شده بودم از اونجا... رفتم خونه و به برادرم سپردم برام نگاه کنه، ساعتی بعد داداشم زنگ زد که شهید آوردن ، میخوای بیای ، بیا... رفتم و دیدم فقط شهید برونسی رو آوردن... دقایقی بعد خانواده شهید برونسی وارد مجلس شدند که پیش پاشون بلند شدند و گل و گلاب پاشیدند... و مردم اینچنین به استقبال خانواده این شهید رفتند... ولی در کربلا...؟؟؟
پ ن 1: دوسه تا عکس از حرم رو در پیام رسان گذاشتم...
پ ن 2:ماجرای حسینیه در پست قبل نوشته شده، اونجا توضیح دادم که چرا رمزی شد... انشالله مراسم فردا رو هم شرکت می کنم با برخی از دوستان وبلاگ نویس مشهدی...