☻☺♫♪ دو دخـــــــتـــر ♣ ♠ دل نوشته های دو دختر و مطالبی دخترونه
| ||
تبلیغات متنی |
مردان و زنان شگفت انگیز نابینایی که میبیند بن آندر وود، پسری است که در سه سالگی بینایی خود را بر اثر ابتلا به سرطان از دست داد، اما از همان کودکی یاد گرفت که چگونه بدون داشتن چشم هم میتوان دید. این پسر که اهل کالیفرنیاست، توانست با همسالان خود به مدرسه برود، بسکتبال بازی کرده و دوچرخهسواری کند. او توانست با تقویت حواس دیگر خود، از آنها برای دیدن اطرافش استفاده کند، مانند کاری که خفاشها و دلفینها برای دیدن انجام میدهند و در پزشکی اکولوکیشن نامیده میشود. او با این کار، حتی پزشکان را هم متعجب کرد. او حتی قادر است تفاوت یک اتومبیل پارک شده با یک کامیون را بفهمد. بن یکی از برندگان برنامه بریتیش گات تلنت در سری اول است. [ پنج شنبه 90/1/18 ] [ 12:17 صبح ] [ دو دختر ]
وقتی تو آن خاک قدم میزنی همه تفاوتهای بین من و تو حس نمیشه اماوقتی بر میگردی حسها تبدیل به چراهایی میشن که ذهنت را پر کردن ذهن من پر از چراهایی که اگرم جوابی داشته باشه از منطق خودم داره شقایق سعی کن برای زمین خوردنت برای حست برای اینکه کسی صدات را شنیده برای چراهایی که تو ذهنت از شک بوجود آمد دلیلی با منطق خودت پیدا کنی . وقتی آدم حس میکنه که خاک صداش میکنه میخواسته که صدات کرده قرار نبود تا همیشه فقط من صدای تو را بشنوم حالا تو را بر زدن صداتو شنیدن صدات کردن به این فکر کن که میتونی حرکت کنی از سکون در بیای از این حال خراب خودت را بیرون بکش چه دیگران باشن چه نباشن ؟چه صداتو بشنون چه نشنون؟سعی کن باشی برای بودن تا در حرکت جاری شوی از پس سنگلاخهای روزگار همه چیز را بیرون بکش برای آبادی ایران فکر کن اگه شهدا هم میخواستن مثل ما فکر کنن من و تو ما نبودیم . اولین سفر جنوبی که رفتم پیکر مطهر سید را از شلمچه تازه آورده بودن توی وصیت نامش نوشته بود برای خاک شدن باید جنگید شاید آنوقتها مثل الان شما بودم گیج این حرفش که یعنی چی ؟ولی وقتی دل به خاک سپردم برای خاک شدن فهمیدم چی گفته ... وقتی نوشته بود مادر من را ببخش تمام تعلقاتم را در شب کربلای پنج به این خاک سپردم نفهمیدم یعنی چی ؟اما خدا دوست داشت که همه اینها تلنگری باشه برای زخم روح درد کشیده ام ... انقدر با خودم جنگیدم جنگیدم تا جواب چراهای ذهنم را پیدا کردم ؟ حالا هر وقت که میرم شلمچه تعلقاتم را به خاک میسپرم نه برای اینکه سید یادم داد برای اینکه خودم را بسازم برای اینکه آرام بگیرم همیشه مادرم میگفت من با بقیه بچهاش فرق دارم اما این فرق داره الان عذابم میده میگفت برای هر چیزی سالی هست برای شکستن نفستم سال قرار بده هر وقت که از شلمچه برمیگردم از خودم بدم میاد همیشه منو میکشونی تا شلمچه اما برم میگردونی قصد نوشتن دیگه نداشتم اما پستت مجبورم کرد بنویسم پس دلم میخواد فکر کنی که کی هستی ؟کجا ایستادی ؟قرار برای چی بجنگی؟با چراهای ذهنت بجنگ تو پیروز میشی ؟تو میتونی؟برای آبادی ایران که سلاحت بجنگی؟تو میتونی از ذوق شکستن منیتها پرواز کنی رفتن به چنین سفری برات زود نبود تو انتخاب شده بودی برای بودن برای خاک شدن ... از زخم شناسنامه دارند هنوز در مسجد خون اقامه دارند هنوز آنان همه از تبار باران بودند رفتند ولی ادامه دارند هنوز ...
[ پنج شنبه 90/1/18 ] [ 12:17 صبح ] [ دو دختر ]
وقتی بهار میشه خیلی ها تو این فکرند که تعطیلاتشون رو چه جوری بگذرونند ... بضی ها یه نفسی تازه می کنند ... اما میون این جماعت یه عده هستند که تا شکوفه ها رو تو حیاتشون می بینند .... تو دلشون غوغا میشه ... همش به خودشون میگن برای کشاورزی امسال چی نیاز داریم ... کی باید بارو بنه رو جمع کنیم و عازم بشیم سر زمین شالیکاری ... .. وقتی بهشون میگی پدر جان بسه دیگه ...یه لبخند ملیح می زنند و میگن .. الان کار میکنم که پاییز ابروم حفظ بشه ...اونا تو کلبه تاریک خوشگذرانی آینده رو می بینند .... اونا باور کردند که انسان برای سعادتمند شدن کاری با تعطیلات نداره .... به قول بابام که میگه بیکاری واسه اوناست که تو قبرستون خوابین ... کار جوهره مرده ... مرد باید کار منه ... هیچکس نمیاد همینجوری به آدم پول بده باید کار کرد ... البته بیچاره نوجوونایی که مجبورند از تفریحاتشون بززند و .....وقتی دلت پیش رفقات بود که الان داند تو محل فوتبال می زنند و ... میگفتی بابا من میخام برم ... ابرو هاشو تو هم گره می زد و می گفت اینجه ونه هکردن اونجه بخردن ....نشا ... وجین ... درو ... همه می خوان یه چیز بگن الدنیا مزرعه الاخره ... تا اینجا کار نکنی ... تا اینجا تو صفحه دلت سرسبزی نکاری ... تا وجینش نکنی اونور خبری نیست ... هیچکی برات دل نمی سوزونه ... امام علی ع می گه : وقتی روز حساب میرسه زن و مرد و برادر و فرزند و رفیق از هم فرار می کنند ..... هیچکس حاضر نیست یه ذره از اعمال خوبش رو به دیگری بده .... پس خوب کار کنیم . تا تو اون دنیا ابرو مون حفظ بشه [ پنج شنبه 90/1/18 ] [ 12:17 صبح ] [ دو دختر ]
|
|
[ طراحی : جــــــــــوک نــــــــــت ] [ Weblog Themes By :sio.parsiblog.com ] |