☻☺♫♪ دو دخـــــــتـــر ♣ ♠ دل نوشته های دو دختر و مطالبی دخترونه
| ||
تبلیغات متنی |
سلام دوستان عزیز امروز میخواستم یه مطلب طنز از کشور جوجوها بذارم اما اتفاقی به یه شعر برخورد کردم که حیفم اومد نذارم من این مطلبو از وب عاشقانه ترین خاطره ها نوشته ی پوریا فرهمند کِش رفتم امیدوارم خوشتون بیاد بنام خداوند واحد اسلامیان ؛ الله عـــز و جل – خدای آریایی نژادها و آذرآبادگانی ها و زرتشت ؛ اهورا مزدا – خدای واحد هند و بودا ؛ کرشـنا – خدای واحد یونانیان ؛ کرون – خدای رومیان ؛ زئوس – و بنام کوروش آفرین بنام پدر بنام کوروش ؛ شاه شاهان ؛ بنام عادل ترین و مقتدر ترین حکمران قاره کهن و سرزمین های پهناور " پدرم کوروش ؛ خورشید وش [ 1 ] " ؛ پسر کمبوجیه و شاهدخت ماندانا –امپراطور دنیا ؛ پدر ایـران و آریایی ها ؛ قانونگذار حقوق بشر ؛ کوروش کبیر – بنام او که تا دنیا دنیاست ؛ ایران و ایرانی و نژاد آریا به خود می بالد ؛ به او که در تورات کتاب آسمانی از او بنام منجی یاد شده و یحودیان او را فرستاده و مسلح شده پروردگار ؛ و بابلیان او را مورد تأیید مردوک ؛ و یونانیان سرور و رومیان قانونگذار می نامند و می دانند – تقدیم به ملت آریایی ؛ سرزمینی که گهــواره تمدن بشریست ؛ برخیز شتربانا ؛ بر بند کجاوه کز چرخ عیان گشت همی رایت کاوه از شاخ شجر برخاست آوای چکاوه وز طول سفر حسرت من گشت علاوه بگذر به شتاب اندر از رود سماوه در دیده من بنگر دریاچه ساوه وز سینه ام آتشکده پارس نمودار ماییم که از پادشهان باج گرفتیم زان پس که از ایشان کمر و تاج گرفتیم دیهیم و سریر از گهر و عاج گرفتیم اموال و ذخاریشان تاراج گرفتیم وز پیکرشان دیبه و دیباج گرفتیم ماییم که از دریا امواج گرفیتم و اندیشه نکردیم ز طوفان و ز تیار در چین و ختن ولوله از هیبت ما بود در مصر و عدن غلغله از شوکت ما بود در اند لـس و روم عیان قدرت ما بود غرناطه و اشبیلیه در طاعت ما بود صقلیه نهان در کنف رایت ما بود فرمان همایون قضا آیت ما بود جاری به زمین و فلک و ثابت وسیار خاک عرب از مشرق اقصی گذراندیم وز ناحیه غرب به افریقیه راندیم دریای شمالی را بر شرق نشاندیم وز بحر جنوبی به فلک گرد فشاندیم هند از کف هندو ؛ ختن از ترک ستاندیم ماییم که از خاک بر افلاک رساندیم نام هنر و رسم کرم را به سزاوار امروز گرفتار غم و محنت و رنجیم در داو و فرح باخته اندر شش و پنجیم با ناله و افسوس در این دیر سپنجیم چون زلف عروسان همه در چین و شکنجیم هم سوخته کاشانه و هم باخنه گنجیم ماییم که در سوگ و طرب قافیه سنجیم جغدیم به ویرانه ؛ غزالیم به گلزار ماهت به محاق اندروشاهت به غری شد وز باغ تو ریحان و سپر غم سپری شد انده ز سفر آمد و شادی سفری شد دیوانه به دیوان تو گستاخ و جری شد وان اهرمن شوم به خرگاه پری شد پیراهن نسرین تن گلبرگ تری شد آلوده به خون دل و چاک از ستم خار مرغان بساتین را منقار بریدند اوراق ریاحین را طومار دریدند گاوان شکم خواره به گلزار چریدند گرگان ز پی یوسف بسیار دویدند تا عاقبت او را سوی بازار کشیدند یاران بفرختندش و اغیار خرید آوخ ز فروشنده دریغا ز خریدار افسوس که این مزرعه را آب گرفته دهقان مصیبت زده را خواب گرفته خون دل ما رنگ می ناب گرفته وز سوزش تب پیکرمان تاب گرفته رخسار هنر گونه مهتاب گرفته چشمان خرد پرده ز خوناب گرفته ثروت شده بی مایه و صحت شده بیمار ابری شده بالا و گرفته است فضا را وز دود و شرر تیره نموده است هوا را آتش زده سکان زمین را و سما را سوزانده به چرخ اختر و در خاک گیا را ای واسطه رحمت حق ؛ بهر خدا را زین خاک بگردان ره طوفان بلا را بشکافت زهم سینه این ابر شرر بار
[ یکشنبه 90/1/7 ] [ 6:4 صبح ] [ دو دختر ]
|
|
[ طراحی : جــــــــــوک نــــــــــت ] [ Weblog Themes By :sio.parsiblog.com ] |