☻☺♫♪ دو دخـــــــتـــر ♣ ♠ دل نوشته های دو دختر و مطالبی دخترونه
| ||
تبلیغات متنی |
... شاید در باورم نمی گنجید که روزی را بدون پدر حس کنم نبودنش را نگفتنش را فریادهای غرور انگیزش راو دلشورهایش رابرای به دریا رفته ها که برای رنگین کردن سفرهای نهار و شام مردمان این شهرو دیار که نه بلکه کل کشور در ان سیاهی دهشتناک با اب سردو متلاطم دریا در نبردن...و باز گوشم به صدای ارام نفسهای ان از دریا برگشته باماهیهای زنده ومرده در دستانش اشنا شد خدا را شکر که بر گشته وباز من پدر دارم...شاید باور نمیکردم که نداشتن پدر فقط برای دیگران است ومن پدر دارم ... نه انگار اینگونه نبود و قرار است من هم نداشته باشم مثل خیلی ها که ندارن اه چقدر سخت بود ان روز برایم تازه فهمیدم چه شد ...اری تازه فهمیدم چه شد... [ سه شنبه 90/2/13 ] [ 1:50 صبح ] [ دو دختر ]
|
|
[ طراحی : جــــــــــوک نــــــــــت ] [ Weblog Themes By :sio.parsiblog.com ] |