☻☺♫♪ دو دخـــــــتـــر ♣ ♠ دل نوشته های دو دختر و مطالبی دخترونه
| ||
تبلیغات متنی |
موج دریا، سنگ ساحل، قصه ی چشمان توست مهربانی ها نشان از عشق بی پایان توست غرق شد دل در خیال لحظه های دیدنت هر کجا هستی و هستم جان من قربان توست گفته بودی می رسی از راه شعر و قافیه واژه ها گل کرده اند بیت و غزل از آن توست تو نیایی شب که تا روز قیامت می رود مطمئنا ماه با خورشید هم پیمان توست شعر چشمانت بسوزاند تمام کوششم این جسارتها کجا شایسته ی دیوان توست می رسی روزی تو با شولای نوری از افق وامدار از اولیاء و انبیاء ایمان توست سربلند از سربلندیت تمـام عالم است خضر و الیاس ومسیح و مصطفی مهمان توست شوق دیدارت دراین سینه دگر از حدگذشت دیر سالی هست دل سرگشته و حیران توست [ جمعه 90/2/16 ] [ 12:37 صبح ] [ دو دختر ]
چند روزی بود سرگردان بودم ... نرم نرمک پنهان شدم پس ابرهای وجودم ... حالا کاملا گمشده ام ...
نمی دانم باید کجا رفت ... نمی دانم اصلا باید رفت یا نه ... این روزها خوب را هم از بد نمی توان تشخیص داد ...
می بینی ؟! حال و روزم به هم ریخته است ... خدایی ...! تو ... فقط خود خودت می توانی توی جهانت بگردی و من را پیدا کنی ... این جا هیج کس هیچ کس را نمی فهمد ...
من صدایت کردم ؛ صدایت می کنم ؛ صدایت خواهم کرد ... آن قدر بلند که ناخودآگاه دستت را بسویم دراز کنی ... دستت را در دستم قفل کتی ... نگاهی در چشمانم بیندازی و آن چنان با قدرت دست هایت بلندم کنی که دیگر هیچ وقت زمین خوردن را نشناسم ... یا الله ...
پ.ن : خداجونم ... هیچ وقت تنهام نذار ؛ نه منو ؛ هیچ کسو ؛ اگه تو روتو برگردونی خودت بهتر می دونی چی بر سرمون میاد ... [ جمعه 90/2/16 ] [ 12:37 صبح ] [ دو دختر ]
سایه های عجیبی می بینم...
سایه هایی که تو هرگز نمی بینی...
سایه هایی که مرا تهدید میکنند...
من میترسم از اینکه میبینم و
تو بی خیالی از اینکه نمی بینی... [ جمعه 90/2/16 ] [ 12:37 صبح ] [ دو دختر ]
|
|
[ طراحی : جــــــــــوک نــــــــــت ] [ Weblog Themes By :sio.parsiblog.com ] |