☻☺♫♪ دو دخـــــــتـــر ♣ ♠ دل نوشته های دو دختر و مطالبی دخترونه
| ||
تبلیغات متنی |
[ جمعه 90/2/16 ] [ 12:37 صبح ] [ دو دختر ]
با صدای زوزهی باد از خواب پرید. چند لحظهای همانطور هاج و واج ماند و به خوابی که دیده بود فکر کرد. باریکهی خشک شدهی اشک را از روی صورتش پاک کرد. دلش میخواست دوباره پتو را روی سرش بکشد و بلند بلند گریه کند. همه جای خانه بوی خاک میداد؛ قاب عکس مادرش بیشتر از همه چیز خاک گرفته بود. با دست آنقدری از خاک را پس زد که بتواند چشمان مهربان مادر را از پس خاکها ببیند. مدتی با همان چشمان مهربان حرف زد؛ اما آخرش تاب نیاورد. چادرش را سر کرد؛ پلهها را دو تا یکی کرد و زد بیرون. توی راه حالش را نمیفهمید. میدوید و با خودش حرف میزد. بالاخره رسید پیش مادرش. خودش را انداخت توی بغلش؛ آنقدر درددل و گریه کرد تا آرام شد. گلهای یاس را که موقع آمدن از حیاط خانه چیده بود؛ روی قبر گذاشت و بلند شد. میخواست خاک چادرش را بتکاند؛ یاد خوابش افتاد، یاد چادر خاکی... [ جمعه 90/2/16 ] [ 12:37 صبح ] [ دو دختر ]
سلام وقتی بن لادن را خودشان درستش می کنند و برج هاشیان را خودشان می اندازند و می اندازند گردن بن لادن و به بهانه رفع فتنه ی بن لادن به اینجا و آنجا لشکر می کشند و مثل آب خوردن هزاران هزار آدم می کشند و بن لادنی که معلوم نیست در کار باشد را چطور بکشند؟ همانطور که ساختندش! یعنی این که می شود پای کامپیوتری نشست و هواپیمایی کشید و به ساختمان پنتاگون اصابتاند! و بن لادنی ساخت و علیهش لشکر کشید و بعد به گرافیست هایت بگویی او را بکشید و مهم نیست که گرافیست هایت حرفه ای باشد، مهم این است که رسانه داری! رسانه یعنی این! نقطه
[ جمعه 90/2/16 ] [ 12:37 صبح ] [ دو دختر ]
|
|
[ طراحی : جــــــــــوک نــــــــــت ] [ Weblog Themes By :sio.parsiblog.com ] |