☻☺♫♪ دو دخـــــــتـــر ♣ ♠ دل نوشته های دو دختر و مطالبی دخترونه
| ||
تبلیغات متنی |
یه خبر شنیدم که داغ دلم تازه شد و از شیعه بودن خودم خجالت کشیدم . مبلغین مسیحی به دارالایتام های تهران میرن و باخریدن کادو های رنگارنگ ، بابانوئل بچه مسلمونا میشن و توی لحظاتی که بچه تنها و غمگین و یا مریض هستن با اتیک کردن عنوان خاله جون روی خودشون پل میزنن به احساسات وعواطف بچه هاو لحظات تلخشون رو تبدیل به شادی میکنن . شاید بگید چه اشکالی داره کارشون خیلی درسته ، اما غافل از این که این محبت کردن هاهم تبلیغی برای مسیحیت اما یه سرمایه گذاری طولانی مدته.
[ چهارشنبه 90/2/21 ] [ 2:30 صبح ] [ دو دختر ]
سلام امروز برای اولین بار از طنین آهنگ دریاچهی قو بدم آمد. از گنجشکهای این دریاچه و نگاه معصومانهی آنها بدم آمد. بدم آمد از کلمات، بدم آمد از عکسها، از دوبیتیهایی که بیهوده سروده شدهاند، وقتی قرار نیست دوبیتی روایتگر مظلومیت انسان باشد، وقتی قرار نیست دوبیتی ترانهخوان غم و غربت نسلی باشد که گلوی خود را به کلمات سرخ متبرک کزده، مشتی واژهی بیهوده است. نسلی که رنگ و بوی کربلا و عاشورا می دهد و با کلمات تا آنسوی مرز شهادت میرود. با کلماتی که آفریده شدهاند تا روایتگر سرخترین اتفاقات زمانه باشند اما در دست چون منی... بدم آمد از خودم، از خودِ شاعرم وقتی قرار است سکوت، شیواترین ترانهی من باشد، سکوت در برابر... روز گذشته دریاچهی قو را به روز کردم، مثل همیشه با عکس و دوبیتی و تعدادی لینک گنجشکی، تا همان بازی همشهگی خودم را ادامه داده باشم؛ اما در بین کامنتهای مخاطبان عزیز، کامنتی تکانم داد با این آغاز:
به رنگ آسمان عزیز! من هم از خواندن کامنت تو خیلی یک جوری شدم. تو راست گفتی و من حرف راست را با دل و جانم میپذیرم. برای آیات شعری گفتهام ولی نمیخواستم... ولی حالا دیگر هیچ کدام از اصولی که برای این خانه گذاشته بودم برایم اهمیت ندارند. چه فرقی میکند قالب شعرهای این وبلاگ فقط دوبیتی باشد یا نباشد؟ چه فرقی میکند دوبیتیهای انیجا فقط گنجشکی باشند یا نباشند؟ چه فرقی میکند عکسها... لینکها.. امروز وقتی فیلم شعرخوانی آیات را دیدم... شرم کردم از خودم ، از وبلاگم و از... ناگهان دیدم چه دور افتادهام از همرهانم با عرض معذرت از همهی دوستانی که گنجشکهایم را دوست دارند و گاهی به شوق خواندن این دوبیتیها به دریاچهی خشکیدهی قو سفر میکنند مخصوصاً کسانی که برای این پست _ آب و دانه_ کامنت گذاشتهاند، با اجازهی شما نمایش پست آب و دانه را غیر فعال میکنم و با پست آیات _ همین پستی که آن را میخوانید_ به روز میکنم. پست آب و دانه با همهی لینکها و عکسها و کامنتهایش محفوظ میماند برای بعد... 1 تمام بودنت، آیات آیات نگاه روشنت، آیات آیات تو و درد دلت، بحرین بحرین تو و زخم تنت، آیات آیات 2 نگاهت، شوق چشم اندازها بود دو بالت حرمت پروازها بود چه آیات قشنگی خواندی، انگار گلویت چشمهی آوازها بود .......................................................... لینک 1: آیات القرمزی لینک 2: شعرهای علیمحمد مودب برای آیات [ چهارشنبه 90/2/21 ] [ 2:30 صبح ] [ دو دختر ]
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام. قضیه از اونجا شروع شد که تو مدرسه مون یه اطلاعیه زدن برای بازدید از کتابخونه آیت الله مرعشی نجفی ره . ثبت نام میکردن و یه تعداد محدود رو می بردن . من از بچگی خیلی دلم میخواست داخل کتابخونه رو ببینم ولی هیچ وقت موفق نشدم. یه بار یادمه که محصل دوره راهنمایی بودم و رفتم دم درش و به نگهبان گفتم : میخوام از کتابخونه بازدید کنم . ولی اون بهم خندید ! منم دیگه عطای دیدن کتابخونه رو به لقاش بخشیدم. به هرحال ثبت نام کردم و امروز ساعت 10 سفر جادویی ما آغاز شد. کتابخونه هفت طبقه است که قسمت های مختلفی داره و داخلش واقعا چیزایی دیدم که جز تو فیلما جای دیگه ای ندیده بودم. آیت الله مرعشی این حدود 90 سال پیش در سن بیست و پنج سالگی شروع به جمع آوری کتاب های خطی کردن. علتش هم این بود که اون ایام که تو نجف بودن ،دیدن که انگلیسی ها شروع کردن به خریدن کتابهای خطی اسلامی و برای اینکه از این کار جلوگیری کنن ، ایشون هم شروع به خریدن کردن. شما نمیدونید این مرد بزرگ با چه زحمتی اینا رو جمع کرده و چه فشارهایی رو متحمل شده . خیلی از کتابا رو با نماز و روزه استیجاری یا با زیارت استیجاری و ... خریده و یه وعده از غذاش کم میکرده تا پول به دست بیاره و کتاب بخره. حتی گاهی لباساشو میفروخته و یه بارم به خاطر اختلاف با انگلیسی ها به زندان افتاده! . کنار یکی از کتاب ها نوشته شده بود که این کتاب با سه ماه نماز استیجاری و تحمل گشنگی خریداری شده! . دونستن اینا باعث میشده ارزش کتابخونه برام خیلی بیشتر بشه. مردی که عمر نود و خورده ای ساله شو برای این کار گذاشته و انقدر تو کارش مصر بوده. تو کتابخونه ،اولین جایی که رفتیم مخزن نسخ خطی بود. من تا حالا تو فیلما دیده بودم که تو بانکا در اطاقای بزرگ مثل در گاوصندوق میمونه ولی تا حالا خودم توش نرفته بودم. یه در بزرگ آهنی مثل درگاوصندوق با قطر چهل پنجاه سانت که ورودی یه سالن بزرگ بود که داخلش 37000 جلد کتاب خطی نگه داری میشد. داخل سالن کاملا بوی خاصی میومد که ظاهرا مربوط به موادی بود که قرار بود کتابا رو از خرابی محافظت کنه و توی سقف هم دستگاه هایی تعبیه شده بود که در صورت حس کردن دود سریع تمام اکسیژن سالن رو میمکید. طبیعتا همه جا هم دوربین مدار بسته بود. اما کتابا: کتابهایی که اونجا نگه داری میشه تو کشور تکه و حتی تو کتابخونه ملی و آستان قدس رضوی هم نیست. قرآن های خطی از قرن سوم هجری بود تا دوسال پیش (این آخریه رو یه خانم پاکستانی نوشته بود و به کتابخونه اهدا کرده بود و واقعا خطش قشنگ بود). بین قرآن ها یه صفحه قرآن بود که گفته میشه به خط امام رضا ع نوشته شده و بخشی از یکی از سوره های قرآن بود. چند تا قرآن بود که به صورت طومار بود و با خط خیلی ریز و زیبا ، با یه تار مو نوشته شده بود!. واقعا ظرافتش باور نکردنی بود. تازه بین خطوط قرآن جاهایی رو خالی گذاشته بودن که مجموعش میشد آیت الکرسی !. باید تذهیب قرآنا رو میدیدید. دیوانه کننده بود . حیف که نمیذاشتن از اون قسمت عکس بگیریم. قرآن های قدیمی تر روی پوست بز نوشته شده بود و قرآن های جدید تر رو کاغذهایی که از پنبه و الیاف دیگه درست شده بود. یه قرآن هم بود که زمان امام محمد باقر ع نوشته شده بود. بعد از قرآن ها کتاب های تفسیر بود. یه تفسیر سیصد صفحه ای از قرآن بود که حتی تو نگارشش یه نقطه هم به کار نرفته بود! . خیلی سخته کلماتو طوری گزینش کنی که بدون نقطه باشه . اونم سیصد صفحه. قدیمی ترین نهج البلاغه دنیا هم با قدمت 1000 سال اونجاست . این نسخه رو شصت سال بعد از فوت سید رضی ره ، نوشتن. ادامه در قسمت بعد.... [ چهارشنبه 90/2/21 ] [ 2:30 صبح ] [ دو دختر ]
|
|
[ طراحی : جــــــــــوک نــــــــــت ] [ Weblog Themes By :sio.parsiblog.com ] |