☻☺♫♪ دو دخـــــــتـــر ♣ ♠ دل نوشته های دو دختر و مطالبی دخترونه
| ||
تبلیغات متنی |
عمه ی عطار چندی پیش دوستم تعریف می کرد که برادرزاه ی دبستانی اش هیجان زده از مدرسه به خانه میآید و می گوید که سر صف اعلام کردند که هر کس که بهترین تحقیق راجع به زندگی عمه ی عطار بکند و تا پایان هفته به مدرسه بدهد جایزه تعلق می گیرد. [ چهارشنبه 90/2/21 ] [ 2:30 صبح ] [ دو دختر ]
[ چهارشنبه 90/2/21 ] [ 2:30 صبح ] [ دو دختر ]
سه روز است که با کاروان دانشجویان مشهد همراهم و برایشان روایت می کنم ، از اولین روز با سوال معنادار خانمی دانشجو مواجه شدم که می پرسید آقای راوی به نظر شما مفقودالاثرها و شهدای گمنام به خانواده هایشان ستم نکردند که اینهمه سال آنها را چشم به راه گذاشتند؟ و من به نوعی او را توجیه می کنم که مثلاٌ اگر خانواده هایشان چشم براهند ولی با به خاکسپاری شهدای گمنام در نقاط حساس شهرها ، این شهیدان باعث هدایت هزاران خانواده و جوان می شوند و ... این سوال بارها تکرار شد و هر بار به گونه ای و من هم سعی کردم به نوعی پاسخش را بدهم تا اینکه روز سوم بعد از زیارت فکه و هنگامی که منتظر رسیدن دیگر دانشجویان بودیم درست در جلو یادمان فکه بغض این خواهر محترم ترکید و با گریه گفت: آقای راوی من بیست و پنج سال است که منتظر پدر مفقودالاثرم هستم ... سرم را پائین انداختم و آن خواهر درد دل کرد و من گریه کردم و هنگامی که چشمم به حاجی سعادتمند مسئول محترم راویان افتاد از او خواستم که بیاید و پاسخ این خواهر را بدهد و... و روز بعد که با یک اتوبوس دیگر همراه شدم که در بین راه سی دی مفقودالاثر مداح محترم آقای رمضانی را گذاشته بودند که می خواند : ... ای پیش پرواز کبوترهای زخمی بابای مفقودالاثربابای زخمی تا به آنجا رسید که ... امشب عروسی می کنم جای تو خالی پای قباله جای امضای تو خالی ... تازه متوجه سوال آن خواهر دانشجو و آن دختر مفقودالاثر شدم ...؟! اسفند 1389 [ چهارشنبه 90/2/21 ] [ 2:30 صبح ] [ دو دختر ]
|
|
[ طراحی : جــــــــــوک نــــــــــت ] [ Weblog Themes By :sio.parsiblog.com ] |